سالها قبل به دلیل اثرات شدید حاصل جوگیری دو کتاب از اریک برن در زمینه تحلیل رفتار متقابل خواندم که احتمالا هر ایرانی چیزهایی درباره آن شنیده و در حرف ها و صحبت هایمان از آن استفاده می کنیم. بحث کودک والد و بالغ را شرح می داد و در کتاب دوم که اسمش یادم نیست مساله دیگری را توضیح می داد که آنهم شک دارم کامل یادم مانده باشد ولی همانقدری که حافظه ام یاری می کند این است که:
هرکسی می تواند چهار نوع نگاه به تعاملاتش با دیگران داشته باشد.
1- تو خوبی من بدم.
2- من خوبم تو بدی.
3- تو خوبی من هم خوبم.
4- من بدم توام بدی.
کتاب توصیه می کرد که بهترین حالت بودن حالت سوم است.آن زمان حس درک این مطلب برایم جذاب و هیجان انگیز بود و مدام سعی می کردم خودم را خوب ببینم و فکرهای خوبی درباره دیگران داشته باشم که همانطور که حدس می زنید انجام اینکار از گفتنش سخت تر است.
اخیرا چیزی که تجربه می کنم و فکر می کنم واقع بینانه و عملی تر است این است که تصور کنی دیگران همانطور که باید باشند هستند، انسان. به معنای اینکه همه خطاهایی دارند و هیچکس کامل نیست همانطور که من کامل نیستم و خطاهایی دارم.
به بیان دیگر من بدم توام بدی و من می فهمم که تو هم ترس ها و نگرانی ها و استرس ها و دغدغه هایی داری و با این ذهنیت آدمها را آدم تر می بینم و خودم را هم همینطور.