4 نوع

مدتی با این جلمه مارک منسن را پس ذهنم داشتم:” جستجو برای تجربیات مثبت ، منفی است و پذیرش اتفاقات منفی تجربه ای مثبت” به این جمله فکر کردم.

مقدمه 1: من به یک تقسیم بندی بدهی رسیدم که ساده است و گفتن واضحات ساده لوحی بنظر می آید اما برخی از مواقع ما همین ساده ها را نمی فهمیم و بنظرم نفهمیدن ساده ها نسبت به نفهمیدن پیچیده ها ما را بیشتر احمق می کند. به همین خاطر حس بد را به جان می خرم و می نویسم که یادم باشد که حداقل این را می دانستم.

مقدمه 2: مسائل و موضوعات کلی کمکی به حال ما نمی کند و احتمالا هرکسی این را می داند و من هم می دانم. دسته بندی کردن کارکرد خودش را دارد و می تواند مفید باشد.

4 نوع کار

1- کارهایی هست دوست دارم و به نفع ماست.

2- کارهایی هست که دوست نداریم و به نفع ماست.

3- کارهایی هست که به نفع ما نیست و دوست داریم.

4- کارهایی هست که به نفع نیست و دوست نداریم.

بنظرم درباره اکثر کارهایی که انجام می دهیم باید دانیم به کدام دسته بندی تعلق می گیرد.

1و4
بعید می دانم در تشخیص اینها و در این نوع کارها مشکلی وجود داشته باشد.

2
موضوع در اینجا این است که چگونه اینکارها را انجام دهیم؟ و یکی از فرق های اساسی آدمها در اینجا نهفته است ، آدهایی موفقتر از ما این کارها را بیشتر انجام می دهند.

3
در مورد کارهای دسته سوم سوال این است: چگونه انجام این کارها را متوقف کنم؟

پینوشت: تقسیم بندی شبیه ماتریس الویت بندی آیزنهاور است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *