یکی از چیزهایی که یادگرفتم و زندگیم سرعت بخشید کم کردن فاصله تصمیم تا عمل است.
اگر مجبور باشم دسته بندی کنیم می گویم آدمهابه یکی از این دو گروه نزدیکتر هستند:
1- آدمهایی که نسبت به فکر کردن تمایل دارند
2- آدمهایی که نسبت به عمل کردن سوگیری دارند
هیچ کدام از آینها برتر و مهمتر نیست و برای به نتیجه رساندن کاری که در ذهن داریم ضروری هستند.
شخصا به عمل کردن گرایش بیشتری دارم و به تعویق انداختن تفکر مستعدترم.
یکی از راههایی که کمکم کرده تا تصمیم گیری کنم و صرفا به نشخوار ایده ها و بررسی راه حل ها نپردازم این است برای فکر کردن هدف می گذارم.
به این صورت که مثلا نتیجه این 30 دقیقه فکر کردن که روی کاغذ و با نوشتن و شکل کشیدن همراه است این است که مشکل x راه حل کنم و راه حل هایی بالقوه برای آن را لیست می کنم و یکی از آنها را برای اقدام انتخاب می کنم.
به اینصورت فاصله فکر کردن با عمل را کاهش می دهم. همیشه هم نتیجه خوب نمی گیرم و بعضا مشکل پیچیده است و همچنان نیاز به فکر کردن دارد.
در مشکلات پیچیده هم به اندازه درکم از مشکل راه حل می سازم و آنها را الویت بندی می کنم و شروع به اجرای یکی از آنها می کنم، که در مسیر اجرای آن هدف یا بعد از آن ایده های بهتری به ذهنم می رسد و مشکل را عمیقتر درک می کنم.
یکی دیگر از مزیت های زود عمل کردن هم که باعث شده گرایش بیشتری داشته باشم کاهش استرس و داشتن حس کنترل بیشتر است.