حقایق معارض ذاتا باید تکان دهنده باشند
وقتی ما چیزی را همه عمر به گونه ای باور داشته ایم که شرایطی غیر از آن هیچوقت برایمان متصور نبوده است ، نتیجه آن چه می شود؟
بله شوک و تحیر و شاید شگفتی.
در چند سال اخیر کتاب های توسعه فردی زیادی نوشته شدند که بر ضد توسعه فردی بودند.
فکر می کنم کتاب مارک منسون “هنر ظریف بی خیالی” مثال دیده شده تری از این جنس است.
نقل قول از کتاب که شاید دقیق نباشد: “تلاش برای رسیدن به احساسات مثبت ذاتا منفی است و قبول و پذیرش احساسات منفی ذاتا مثبت است.”
این جلمه برای من یک حقیقت معارض بود.
تا 3 سال عمق درستی آن را درک نمی کردم.
در سال اخیر مدت قابل توجهی برای مطالعه کتاب هایی که در زمینه عزت نفس و اعتماد بنفس و موارد مشابه پرداختم و هرجه در آنها بهتر شدم حسم بدتر شد.
اول اینکه زمان و انرژی زیادی برای رسیدن به حس خوب نیاز است. و برای رسیدن به ان باید از وقت و انرژی که می توانستیم در حوزه های سرمایه گذاری کنیم کم کرده و به این حوزه اختصاص دهیم.
دوم حس و حال خوب سرابی بیش نیست. ذات زندگی پیش بینی ناپذیر بودن آن است و نمی توان از مشکلات و مسائل و رنج های مسیر فرار کرد. مثل هوایی که در آن شناوریم مسائل ما را در بر گرفته اند.
عقیده ای که به من کمک می کند تا بتوانم رضایت بیشتری داشته باشم این است:
حس خوب هدف نیست ، برای اهداف تلاش کن و در جهت آنها حرکت کن ، روزهای خوب و بد وجود دارند و صرف انرژی برای چیزی که نمی شود کنترل کرد بیهوده است. باید تصویر بزرگتر را دید. باید دانست که زندگی سخت و راحت و شاد و غمگین و هیجان انگیز و کسل کننده خواهد بود. و این لایه سطحی زندگی است. زندگی در عمق خودش باید معنا داشته باشد. و من برای این معنا تلاش می کنم.
👍