دیوار ذهنی

حرف ها قدیمی است اما چند روزی است که دوباره در چند رویداد مختلف برایم تکرار شد و مدام داخل سرم می چرخد ، می نویسم که رهایم کند.

ما بعنوان پستانداران هوشمند هنوز بقایای قسمت های حیوانی را با قدرت کامل در درون خود داریم و این قسمت ها تمدن و مدرنیزه و شوخی هایی در این حد را متوجه نمی شود و موضعات جدی تری را دنبال می کند.

اصلی ترین هدف مغز ما که قسمت های عمده اش ناخودآگاه است (قطعا علاقه ای ندارم بیشتر بنویسم) سعی دارد که ما را زنده نگه دارد و خوشحالی و موفقیت ما برایش اهمیت ندارد. در واقع خوشبختی و موفقیت توسط بخش خودآگاه مغز درک می شود.

وسیله قسمت ناخودآگاه مغز برای محافظت از ما ترس است ، او ما را می ترساند تا از غار بیرون نرویم تا شیر ما را نخورد اما الان دیگر شیری وجود ندارد. ترس های مغز ناخودآگاه واقعی نیست و اگر ما شروع به باور کردن آنها کنیم دیواری در ذهن ما تشکیل می شود که هر روز بلندتر و ضخیمتر می شود.

بخواهم اعتراف کنم در واقع برای خودم در چند حوزه مختلف دیوار چین ذهنی ساخته بودم اما تصمیم گرفتم بر خلاف ترسهایم اقدام کنم و وقتی اینکار را کردم دیدم 90 درصد ترسم بیهوده و 10 درصد دیگرش قابل کنترل و حل کردنی بود. (در حال حاضر دیوار سفارت آمریکای ذهنی دارم که وقتی ازش بالا می رم انتظار پست و مقام هم دارم)

بترسید و نگران باشید. حرف که می زنید صدایتان بلرزد. زبان بدن بدی داشته باشید. ظاهر بدی داشته باشید. مورد قضاوت دیگران قرار بگیرید و مسخره تان کنند. اما اقدام کنید با اینکار حالتان بهتر خواهد بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *